چرا باید به دیگران نیکی کنیم؟!

مدتی پیش کاری رو کردم که رنه دکارت حدود 400 سال پیش انجام داد: کوبیدن همه ی اعتقادات و باورها، و ساختن دوباره آنها بر اساس شواهد. قرار شد مثل یه پوزیتیویست منطقی رفتار کنم، یعنی برای باور داشتن به چیزی، باید شواهد تجربی و یا اثبات ریاضی داشته باشم.
یکی از باورهایی که براش دنبال دلیل علمی و منطقی میگشتم بحث “اخلاقیات” بود.
-چرا باید به موجودات نیازمند کمک کرد؟
-چرا باید جلوی افتادن یه فرد نابینا به چاله یا چاه رو بگیریم؟
-چرا اصلا خود ما نریم هلش بدیم بیوفته تو چاه؟
-چرا نزنیم تو سر یتیم و مالشو به زور ازش نگیریم؟
-چرا یه نفر که بیماری داره رو نکشیم؟
-چرا قتل و غارت و تجاوز نکنیم؟
یه عالمه از این چرا ها وجود داره و برای اکثر ادم ها این سوالات خیلی احمقانه و خنده دار به نظر میرسه، اما اهمیت این سوال هارو کسانی میدونن که دنبال “فلسفه اخلاق” بوده اند.
اگه قراره به هر کدوم از سوالات بالا پاسخ بدیم پاسخ در نهایت باید علمی یا منطقی باشه. یعنی با باورهای مذهبی (جهان آخرت و …) به سوالات بالا پاسخ ندیم، بلکه فقط پاسخ مبنی بر شواهد تجربی (دنیایی و انسانی) بدیم.
از نظر زیست شناسی: همونطور که ریچارد داوکینز تو کتاب “ژن خودخواه” میگه اطلاعات ژنتیکی خیلی مهم تر از خود زندگیه؛ برخی موجودات ایثار میکنن و خودشون رو فدا میکنن تا بقیه اعضای هم گونه اش نجات پیدا کنن و اطلاعات ژنتیکی اون گونه دوام بیاره و به نسل های بعد منتقل بشه. پس اینکه مثلا ما انسان ها برای زندگی عزیزانمون حاضریم جونمون رو فدا کنیم ریشه در ژن های ما داره. از این منظر میشه کمک کردن به همنوع رو تا حدودی توجیه کرد.
از نظر روانشناسی: ما آدم ها همواره متاثر از درگیری دائمی Superego و Id در ذهنمون هستیم و نیکی کردن به دیگران چیزیه که باعث خوشحالی درونی انسان به عنوان پاداش از طرف Superego میشه. پس وقتی کار نیکی انجام میدید درواقع دارید خودتون رو خوشحال و ارضا میکنید.
از نظر جامعه شناسی: کمک کردن به دیگران شاید در کوتاه مدت به ضرر فرد باشه، اما در دراز مدت برای اون و همه ی اعضای جامعه مفیده. اینکه من یه نفر رو از گرسنگی نجات بدم -در یه جامعه آرمانی- میتونه متضمن این باشه که اگه یک روز من هم گرسنه باشم کسانی خواهند بود که من رو از گرسنگی نجات بدن.
نتیجه هایی که از زیست شناسی، روانشناسی و جامعه شناسی میگیریم، با وجود علمی بودن دچار نقایصی هستن. مثلا اینکه “چرا باید به حیوانات معلول یا بیمار کمک کرد” با دید زیست شناسی و جامعه شناسی قابل توجیه نیست. و یا اینکه “چرا باید به انسان های معلول یا بیمار کمک کرد” همچنان با زیست شناسی قابل توجیه نیست چراکه با نجات دادن همنوع ضعیف در واقع نقش انتخاب طبیعی رو خنثی میکنیم و روی فرگشت گونه تاثیر میذاریم. اگر هم از دید روانشناسی نگاه کنیم همه ی کارهای نیک و کمک های ما به دیگران صرفا از روی خودخواهی و به خاطر خوشحالی درونی خودمونه. در صورتی که کمک کردن واقعی وقتیه که به خاطر “خود موجود” باشه و نه فقط آسودگی وجدان خودمون.
البته این بحث ادامه داره و همچنان میشه اخلاق رو از جنبه های مختلف علمی بررسی کرد. اگر به موضوع “اخلاق از دید علم” علاقه دارید، کتاب “The Moral Landscape” نوشته سم هریس رو از دست ندید.
اما جمع بندی که من درباره موضوع اخلاق و نیکی به دیگران کردم خلاصه میشه در استعاره “برادر بزرگتر”:
در یک خانواده معمولا پسر ارشد (به خاطر بزرگتر بودن) امتیازات بیشتری داره اما این موضوع براش مسئولیت هم داره. وقتی که پدر خانواده فوت میکنه، مسئولیت خواهر و برادرهای کوچک تر و مادر خانواده بر عهده پسر بزرگ خونه ست.
حالا طبیعت یه لطفی کرده (شاید صرفا از روی تصادف) و به “انسان هوشمند” یک امتیاز اضافه تر نسبت به بقیه موجودات داده و اون هم Consciousness و شعوره. پس ما به عنوان “برادر بزرگتر” در قبال همه ی موجودات زنده (که خواهر و برادرای کوچکتر ما هستن) و مادر خانواده (زمین) مسئولیت داریم و باید ازشون محافظت کنیم.